loading...
آخرین ارسال های انجمن
هلن ناز بازدید : 15 نظرات (0)

بیا دوباره برای ما بخوان تو خطبه‌ی خلقت را
که پرده پرده فرو ریزی از این زمانه جهالت را

بگو برای زمینی‌ها از آسمان و از اسرارش
تویی که چشم خدا هستی که دیده غیب و شهادت را

آهای صاحب انگشتر! دلم چه خوش شده حالا که
به دست‌های تو بخشیدند کلید آتش و جنت را

حدود مُلک تو دل‌هایی است که گِرد روح تو می‌چرخند
چه باک اگر که بیندازی شبی مهار خلافت را
 
علی پرست گناهش چیست؟ که تو شبیه خدا هستی
چرا که آینه هم اینقدر نشان نداده شباهت را

نماز رو به نجف چندی است نخوانده‌ام من و بیمارم
مریض گشته‌ام از وقتی که ترک کرده‌ام عادت را

برادران مسلمانم! قسم به کعبه که حیرانم
چگونه دم زده‌اید از عشق بدون آنکه ولایت را...

ابوتراب غزل‌هایم! لغات من همه از خاکند
تو روح دادی و باور کرد دلم وقوع قیامت را

«من و تو آن دو خطیم آری» (1) به هم رسیده به ناچاری
خط شکسته‌ چه دارد جز همین دو بیت ارادت را

----------------------------------------

 

منبع: شعر امام علی

هلن ناز بازدید : 18 نظرات (0)
ساقي به پياله باده كم مي ريزي

 اين ميكده را چرا به هم مي ريزي؟!

 

 از گردش ساغرت شكايت دارم

 آسوده بريز! بنده عادت دارم

 

 با خستگي آمدم؛ فرح مي خواهم

 سجاده و تسبيح و قدح مي خواهم

 

 ما قوم عجم به باده عادت داريم

 بر پيرمغان «علي» ارادت داريم

 

 بر طايفه مان نگاه حق معطوف است

 ميخانه ي شهر طوس ما معروف است

 

 من اهل ري ام ؛ مست ولي اللهم

 يك خمره مي ِ سفارشي مي خواهم

 

 در روز ازل كه دل به آدم دادند

 فرياد زدم؛ پياله دستم دادند

 

 فرياد زدم : علي - پناهم دادند

 اينگونه به اين ميكده راهم دادند

 

 با ديدن اين شوق عناياتي كرد

 لبخند علي مرا خراباتي كرد

 

 من مست ِ مِي ابوترابم يك عمر

 سرزنده به نشئه ي ِ شرابم يك عمر

 

 يك ثانيه بي شراب نتوانم زيست

 در مذهب ما حلال تر از مِي  نيست

 

 جامي بده لب به لب، خرابم ساقي

 از مشتريان خوش حسابم ساقي

 

 ساقي بده باده اي كه گيرا باشد

 از خُم  كهنسال  تولا باشد

 

 ساقي بده باده اي كه روشن باشد

 خوشرنگ و زلال و مردافكن باشد

 

 زُهاد پر از افاده را دلخور كن

 با نام خدا پياله ها  را پر كن

 

 بد مستي ِ من قصه ي  پر دنباله است

 زيرِ سرِِ باده اي صد و ده ساله است

 

 اين بزم مرا اهل سخن مي سازد

 تنها مِي كوثري به من مي سازد

 

 من معتقدم باده سرشتي دارد

 انگور نجف طعم بهشتي دارد

 

 می داخل خُم سینجلی می گوید

 قُل می زند،علی علی می گوید

 

 هُوهُوي ِ تمام خمره ها را بشنو

 تفسير شگرف « هل اتي» را بشنو

 

 با تلخي اين دُرد، رطب مي چسبد

 با حال خوشم  توبه عجب مي چسبد

#

 گويم به تو حرف عشق بي پرده علي

 اين شور، مرا به رقص آورده علي

 

 با غصه و غم عجب وداعي  دارم!

 سرمست توام! چه خوش سماعي دارم!

 

 هوُ هوُ نكنم ؛ جنون مرا مي گيرد

 اين دل به هواي كربلا مي گيرد

 

 ديوانه ترم نكن، كجا مي كِشيم!؟

 سمت حرم دوست چرا مي كِشيم؟

 

 تا طور كشانده اي ، عصا مي خواهم

 يك تذكره ي ِ كرببلا مي خواهم

 

منبع: شعر امام علی

هلن ناز بازدید : 15 نظرات (0)

دست‌هايت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاري دلش راضي به اين اسلام شد

دست‌هايت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مومنين! ( يک لحظه اينجا يک تبسم کرد و گفت:)

خوب مي‌دانيد در دستانم اينک دست کيست؟

نام او عشق است، آري مي‌شناسيدش : علي ست (۱)

من اگر بر جنگجويان عرب غالب شدم

با مددهاي علي ابن ابي طالب شدم

در حُنين و خيبر و بدر و اُحُد گفتم: علي

تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علي

با خدا گفتم: علي، شب در حرا گفتم: علي

تا پيام آمد بخوان «يا مصطفي»! گفتم: علي

هر چه مي‌گويم علي، انگار اللّهي ترم

مرغ «او ادني»ييم وقتي که با او مي‌پرم

مستجار کعبه را ديدم، اگر مُحرِم شدم

با «يَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَيديهِم» شدم

تا که ساقي اوست سرمستند «اصحابُ اليمين »(۲)

وجه باقي اوست، «اِنّي لا اُحبُّ الافِلين»

دست او در دست من، يا دست من در دست اوست

ساقي پيغمبران شد يا دل من مست اوست
 
يکصد و بيست و چهار آيينه با هر يک هزار ـ

ساغر آوردند و او پر کرد با چشمي خمار

آخرين پيغمبر دلداده‌ام در کيش او

فکر مي‌کردم که من عاشقترينم پيش او

دختري دارم دلش درياي آرامش، ولي

شد سراپا شور و توفان تا شنيد اسم علي

کوثري که ناز او را قلب جنت مي‌کشيد

ناگهان پروانه‌ شد دور سر حيدر ‌پريد

روزگارش شد علي، دار و ندارش شد علي

از ازل در پرده بود آيينه دارش شد علي

رحمتٌ للعالمينم گرد من ديو و پري

مي‌پرند و من ندارم چاره جز پيغمبري

بعد از اين سنگ محک ديگر ترازوي علي است

ريسمان رستگاري تارِ گيسوي علي است

من نبي‌اَم در کنارم يک «نبأ» دارم «عظيم»

طالبان «اِهدنا» اينهم «صراطَ المستقيم»

چهره‌اش مرآتِ «ياسين»، شانه‌هايش «مُحکمات»

خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعاديات»

هر خط قرآنِ من، توصيفي از سيماي اوست

هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست

________________________________-

 

منبع:شعر امام علی

هلن ناز بازدید : 29 نظرات (0)

مبادا دشمني ها پا بگيرد

حديث نفس، در دل جا گيرد

هر آن كس را كه من مولاي اويم

مبادا جز علي مولا بگيرد!

 


نگين حلقه دنيا غديره

زمين را گنج بي همتا غديره

بگو اي نوح با مردم:‌ بياييد

ولايت كشتي و دريا غديره

 

منبع:شعر امام علی

درباره ما
Profile Pic
(به نام یزدان پاک) خوش امدید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟