loading...

نفسک سایت تفریحی

عبد الله براي گشايش کار و نجات از سختي نذر نمود تا هر صبح جمعه پيش از روشنايي صبح جلوي درب خانه خود را آب و جارو نمايد تا خضر نبي، نظر و عنايتي فرمايد. پس از چند دفعه يک روز صبح که همسر عبدالله مشغول

آخرین ارسال های انجمن
هلن ناز بازدید : 1289 نظرات (0)

در روزگار قديم، پيرمردي بنام عبدالله که تمامي عمر را در بيابانها به تلخي روزگار بسر برده بود و در منتهاي پيري و خستگي هر روز به بيابان مي رفت و با قد خميده و دست و پاي فرسوده، خار مي کَند تا بوسيله آن معاش خود و خانواده اش را فراهم سازد. زندگي براي او و عيالش بسي سخت مي گذشت. هرچه عبد الله پيرتر مي شد زندگي آنها هم به مراتب سخت تر مي گشت.بیشتر بخوانید در ادامه مطلب

درباره ما
Profile Pic
(به نام یزدان پاک) خوش امدید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟